سلام ...
اي عزیزه بزرگوارم و رفيق مهربانم
از من به تو سلامي به بزرگي ابرها و ادامه’ صحرا و بلندي ستارگان و گرمي خورشيد و روشنايي ماه ........
نميدانم !!!
آفرين به قلب مهربانت كه جاييست براي من و يا جاي روح در جسمي كوچك
من از تو دست نمیکشم چون وازه وازه زندگیم با تو معنا گرفته واگر برای بودنم بهانه باید باشد آن بهانه هستی من تو شده ای نازنینم
دوري براي من تقصيري ندارد مگر خودم و جايگاهي نيست مگر قلب بخشندهء تو
عزيزم :
مرا ببخش و .... قدم بر من بگذار چرا که چشمهايم زير قدمت پهنست !!!
يادت در قلبم فراموش نميشود و در تمام اجزا هستي من جريان داري و وجودمو پر ميكني
در صفحه قلبم فقط اسمت رو نوشتم
پس شتاب كن در عشق قبل از اينكه روحم پژمرده شود وبشتاب در یکی شدن پیش از انکه ناتوان و رنجور شویم از فراق و دوری
فداي تو نفسم و قلبم