سلام بهترینم صبحت بخیر نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده عزیزه دلم روزی که باهات اشنا
شدم فکر میکردم اماده اماده هستی
برای ازدواج و تشکیل خانواده .حتی ازت پرسیدم اگر بتوافق برسیم چطور با خانوادت مطرح
میکنی و اگر مادرت مخالفت کرد چی ؟
در جوابم گفتی انکه تصمیم میگیره خودمم و مادرم مخالفت نخواهد کرد وبرای معرفی من به
خانوادت مشکلی نخواهی داشت
و...امانمیدونم چرا الان از بیان اینکه مرا میخوای نزد خانواده ت ابا داری و به چه دلیل نمیتونی
تصمیمت را عملی کنی من هرکاری
به ذهنممیرسید و میتوانستم برای تو وارامش و راحتی تو کرده و میکنم واین را تو خودت خوب
میدونی که ذره ای بلوف نمیزنم تو
انقدر برای من عزیزی و دوست داشتی که حاضرم برایت جان فدا کنم وحاضرنیستم رابطه مون
را به گناه و نافرمونی خدا الوده کنم
درد فراق ودلتنگیرا تحمل کرده ام که مبادا قبل از رسیدن بهم دچار گناه و خطا شویم همیشه
این سخن امام حسین تو ذهنم
هست که هرکس ازراهگناه بخواهد به خواسته اش برسد هرگز به ان خواسته نمیرسد ومن
هرگز نمیخواهم لذت رسیدن به تو و
کنار تو بهارامش رسیدن را با لذت 2 ساعت یا 2 روز با هم خلوت کردن عوض کنم بهر حال
عزیزم اینکه جواب تلفن و اس مرا
نمیدهی مراعذاب میدهد اما ان را بحساب مشغله کاری و گرفتاریت میگذارم و بیصبرانه منتظر
خبر خوش امدنت واماده شدنت برای
از دواج باهم هستم خب امروز کار های زیادی دارم که باید انجام دهم صبح زود امدم برایت
بنویسم چون تا شب دیگر فرصتی برای
اینکارنخواهم داشت هر کجا هستی مواظب خودت باش و خواندن ایت الکرسی را جهت
سلامتی و موفقیتت فراموش نکن
میبوسمت و.وتقدیمت میکنم با یک دنیا عشق