بیا که خاطره هایم همه شده نارس بیا که اشک غم من بسان رود ارس چشم به چشم و دهان به دهان از این در به ان در زدم تا شعری برایت بنویسم که در خور و شایسته تو باشد کلمات را نتوانستم انگونه که شایسته توست در کنار هم گرد اورم .شاید هم من مقصر نیستم و این کلمات هستند که به همکدیگر حسودی می کنند و می خواهند از همدیگر سبقت بگیرند برای رسیدن به تو نمی دانم ؟ حقیقت پشت ابر نمی ماند همانگونه که قلم بر روی کاغذ می لغزد ,کلمات هم یکی به یکی خود را جلو میاندازند تا صفحه ی سفید کاغذ پر شود ازاین حرفها و اواها و بیافرینند انچه را که شایسته توست . باد تو را می خواند و نسیم او را می نوازد تا از خواندنت لبریز نگردد و همچنان که سایه ای باشد در شب مهتابی !! سودای خیالم تو را می پرورد , با موهای مشکی بلند که باد انرا فشانده ونسیم نوازش کرده . طاقتم طاق شده همانند خودت که طاق هستی در هستی . صبرم پر شده از خوشه های طلایی خشکیده که عمرشان بسر امده و این نه برای مرگ است که خود سر آغاز رویشی دوباره است انتظار هم جز این نیست . روزی که دست در دامانت به شکرانه طلبت سر به اسمان بردارم چیزی نخواهم گفت جز سکوت ,که سکوت خود بزرگترین نشانه رضایت است .وجز این هم نمی تواند باشد زیرا کلامی را که شایسته تقدیر باشد نخواهم یافت . صبر کند پیاله ام شراب ناب من تویی گرچه زحد برون شود تیزی ناب من تویی شاد بزی پیاله ام بوی الست می رسد صبر من و قرار من,فرش سراب من تویی عزیزم
سلام عزیزم صبحت بخیر روز خوبی داشته باشی تقدیم به تو که بهترینی